برشی از ویدئو
…………………………………………………………………………….
عنوان: حنابندان
سال خلق: 1390
مدت زمان : 4:17
……………….
سال 1363، سه کودک و دو مادر در میانه ای از تل آوار و دیوارهای فرو ریخته از بمباران، در حال عبور از خیابان مرکزی شهر دزفول بودند که ناگهان میگهای عراقی به بالای سرشان رسیدند و بمباران شروع شد.
مادر و خاله، بچه ها را در کنج دیواری، در آغوش خود پناه دادند و چادرشان را روی سر کودکان کشیدند.
آنها از بمباران نجات یافتند.
بعد از آن روز، گاه و بی گاه در خانه شان سفره ای پهن می شد با ظرفی از حنا و کاسه های شیرینی. کودکان شادی میکردند و شعر می خواندند و پای می کوبیدند و مادرها بر دست و پا و بدن هر یک از فرزندانشان، نقشی متفاوت از حنا می زدند.
بیست و یک سال بعد، زمانی که برای نوشتن کتاب خاطراتم، کودکی ام را واکاوی می کردم، از مادرم علت آن جشن های حنابندان در خانه مان را پرسیدم و مادرم با صدای لرزان در میان اشکهایش گفت: ” آن روز، بعد از آن بمباران، ترسیدیم که تکه تکه های بدنهایتان قابل شناسایی نباشد، مثل بمباران آن مدرسه.”
….
ویدیوی حنابندان را در سال 1390، بر اساس همین خاطره، با همراهی کودکان ایرانی و افغانی ساختم.
در این ویدیو، مرزها و خط کشی ها، تنها به مرکزیت کودکان که قلب انسانیت و آینده هستند میرسد، نه به ملیت و نژاد و جغرافیا. کودکانی که با نوازش آب، رویاهایشان جوانه می زند و در زندگی جاری می شود و با صدای انفجار، شادی هایشان دوباره گم می شود.
کودکانی که چشمانشان همیشه پرسشگرانه به سوی مخاطب، باز است. برخی خاطرات هرگز نچرخد.”

تصاویر ثابت