نقاشی هایم در طبیعت بر روی بوم و بستر زمین، جانی سه بعدی و زنده تر میگیرند. جزء جزءشان را لمس میکنم، حس میکنم و از بودن با سنگ و برگ و چوب و صدف لذتی سرشار از سرمستی کودکانه می برم. کنکاشی میان رنگها و فرمها و آرامشی حاصل از موسیقی باد و آب و نفسهای خاک و دریا. هر جزء  دور افتاده و کوچکی از طبیعت میتواند عنصر مهمی در تابلوهای محیطی ام باشد و مفهومی تازه پیدا کند.
رنگهای واقعی، فرمهای طبیعی و چیدمانی از روی آگاهی.
اجزایی از طبیعت، آنهایی که در وجهی از زمان عمر خود را طی کرده اند و در وجه باقیماندۀ زمانشان باید به طبیعت بازگردند و چرخه ی دیگری را آغاز کنند برایم جذابیت بیشتری دارند: جانورانی که مرده اند و باقیمانده شان را دریا به ساحل آورده یا استخوانهایشان را حیوانات جویده و خورشید و باد آنان را صیقل داده اند. شاخه های خشکیده ای که بر زمین افتاده اند و سنگهایی که روزی بخشی از حیات یک رود بوده اند. ردپایی از یک شغال یا میخ هایی که در حال تجزیه شدن و بازگشت به طبیعت هستند.
بافتی از نوشته هایم، به مدد خاک قرمز همانند حضورشان در نقاشی هایم، در این مجموعه نیز، گاه و بی گاه حضور دارند. نوشته هایی که گفتگویی میان من و طبیعت هستند.