خانه ها که تمام میشوند، بیابانی وسیع آغاز میگردد که میتوانم ساعتها و ساعتها در آن قدم بزنم و تا جایی که خط افق کشیده می شود به راهم ادامه بدهم.باد در گوشم موسیقی است و خورشید تنها همراهم. هر بار که برای آزاد شدن ذهنم به این قدم زدن پرداخته ام، هدیه ای از طبیعت دریافت کرده ام. (حسن آباد جرقویه)
یک روز در میانه راهم به تپه کوچکی برخوردم که چند سوراخ کوچک و بزرگ در آن بود (که احتمالا لانه بودند) و در فرورفتگی نزدیک آن تکه استخوانهای صیقلی چند حیوان کوچک به چشمم خورد. پس از آن چندین روز را به پیدا کردن اسکلت، جمجمه و استخوان حیوانات در بیابان گذراندم. استخوانهایی که شغالها و سگ ها و روباهها آن ها را خوب جوییده بودند و خورشید و باد آنها را صیقلی و سفید کرده بودند. استخوانهای گوسفند، گاو، الاغ و اسب، جمجمه سگ، شغال و حتی شترمرغ. پس از آن به ترکیب کردن استخوانها و ساخت موجوداتی جدید پرداختم. موجوداتی که زادۀ ذهن من بودند و بیانی از پیدایش موجوداتی عجیب الخلقه، حاصل دخالتهای بی حد انسانی در چرخۀ ژنتیک طبیعی موجودات.
……………………………………………………………………………………………………………………………
پروژه ها:

استخوانها هم آب مینوشند

پروژه اکسیژن آزاد

استخوان-ماهی